loading...
پاتوق بچه های خیابونی
رطبه گیر

<!-- Alexa Rank by www.1abzar.com --->
<script type="text/javascript" src="http://1abzar.ir/abzar/tools/alexa/?bg=FF9152&kc=5BDD2C&kadr=9&url=www.rezahafezi.ir&sh1=1&sh2=1&sh3=1"></script><div style="display:none"><h2><a href="http://www.1abzar.com">&#1585;&#1606;&#1705; &#1575;&#1604;&#1705;&#1587;&#1575;</a></h2></div>
<!--  Alexa Rank by www.1abzar.com --->

رضا بازدید : 39 دوشنبه 22 مهر 1392 نظرات (0)

خواب آرمیتا و آرزوهای یک فرزند شهید

 

همسر شهید رضایی‌نژاد با بیان اینکه آرمیتا به خاطر درون‌گرا بودنش بسیار اندک گریه می‌کند، اظهار داشت: تازگی‌ها بعضی اوقات می‌نشیند کنارم و می‌گوید، مامان دلم برای بابا تنگ شده است؛ بعضی وقت‌ها هم که نمی‌تواند خودش را کنترل کند مثل این قضیه خواب، آرمیتا بغض می‌کند و به من می‌‌گوید، مامان نمی‌خواستم گریه کنم اما دماغم درد گرفت، نمی‌گذاشت گریه نکنم.

فارس: همسر شهید داریوش رضایی‌نژاد به بیان خاطراتی از همسر شهیدش پرداخت.

شهره پیرانی همسر شهید داریوش رضایی‌نژاد با بیان اینکه اینکه یک سال گذشته بدون داریوش خیلی سخت و تلخ گذشت، اظهار داشت: در این یک سال تک‌تک روزها بر من به سختی گذشت، من یک زندگی خوب و سرشار از آرامش و عشق داشتم که با رفتن داریوش از بین رفته است.
 
پیرانی ادامه داد: تنها دلخوشی‌های من در این زندگی یکی آرمیتاست و دیگری افتخاری است که این رفتن در راه کشور با خودش داشت.
 
 همسر شهید رضایی‌نژاد با اشاره به دلتنگی‌های اخیر آرمیتا گفت: در هفته‌های اخیر که رفت و آمدهای زیادی از قبیل فیلمبردار و … داشتیم، آرمیتا یک شب خواب پدرش را دیده بود و با بغض زیاد بیدار شد؛ برای اولین بار پس از ۲-۳ روز اول شهادت پدرش گفت مامان من خیلی دلم برای بابا تنگ شده، دیشب خواب بابا رو دیدم که من و شما و مامان‌بزرگ و دایی آرش در ماشینم داریم می‌ریم سمت آبدانان که بابا هم در خواب بود.
 
پیرانی افزود: آرمیتا ادامه خوابش را اینگونه بیان کرد که من به بابا گفتم که رانندگی نکن و به جاش دایی آرش رانندگی کنه که دایی آرش نشست پشت فرمون و بابا اومد عقب پیش من نشست و من رو بغل کرد، خیلی خوب بود، بابا “واقعی” زنده بود؛ صبح که آرمیتا بلند شد گفت مامان دوست دارم بابا من رو ببره به همون پارکی که همیشه می‌برد، گفتم عزیز من می‌برمت اما آرمیتا گفت “بابا”؛ دوست دارم بابا من رو ببره و این جملات را درحالی می‌گفت که بسیار گریه می‌کرد.
 
همسر شهید رضایی‌نژاد با بیان اینکه آرمیتا به خاطر درون‌گرا بودنش بسیار اندک گریه می‌کند، اظهار داشت: تازگی‌ها بعضی اوقات می‌نشیند کنارم و می‌گوید، مامان دلم برای بابا تنگ شده است؛ بعضی وقت‌ها هم که نمی‌تواند خودش را کنترل کند مثل این قضیه خواب، آرمیتا بغض می‌کند و به من می‌‌گوید، مامان نمی‌خواستم گریه کنم اما دماغم درد گرفت، نمی‌گذاشت گریه نکنم.
 
 
پیرانی ادامه داد: این طور مواقع آرمیتا چند قطره اشک میریزد اما سعی می‌کند سریع خودش را جمع کند؛ مخصوصا به خاطر من، به گریه کردنم خیلی حساس است و دوست ندارد اشک من را ببیند.
 
 
همسر شهید رضایی‌نژاد با بیان اینکه از بعد از عید شرایط روحیم خیلی به هم ریخته بود و اصلا خواب داریوش را نمی‌دیدم، اظهار داشت: اما همین چند روزه خوابش را دیدم که طی آن من و داریوش می‌رفتیم سمت همان خانه‌ای که این اتفاق افتاد( محل شهادت شهید رضایی‌نژاد)؛ کلی هم خندیدم مثل همیشه و در حال شوخی کردن و تیکه انداختن بود. خاطرم هست رفتیم میوه هم گرفتیم و اولین بار بود که در خواب با هم صحبت می‌کردیم، خیلی سر حال بود و با من شوخی می‌کرد.
 
 
پیرانی در ادامه به بیان خاطره‌ای از همسر شهیدش پرداخت و گفت: زمانی که جواب مثبت را به داریوش دادم با یک بیت شعر بود و هرگز این را هیچ جا نگفتم؛ “اگر شرم و طبع دخترانه‌ام بگذارد/ سؤال عشق تو را هم جواب خواهم داد”؛ آخر صحبت‌هایی که با هم کردیم بعد از صحبت خانواده‌ها از من پرسید جواب نهایی تو چیست دقیقا این شعر را برایش گفتم که شعری از دوست عزیز و شاعرم کبری موسوی است.
 
همسر شهید رضایی‌نژاد با اشاره به دیداری که با مقام معظم رهبری داشتند، تصریح کرد: تنها نقطه روشن که برای من و آرمیتا در این یک سال اتفاق افتاد آن دیدار بود؛ زیرا همان طور که مستحضرید داریوش در غربت عجیبی شهید شد و ما متاسفانه حرف و حدیث‌های زیادی شنیدیم.
 
وی افزود: وقتی این یک سال را مرور می‌کنم تنها نقطه مثبت حضور ایشان در منزل ما بوده و محبتی که به ما و بخصوص آرمیتا عنایت داشتند؛ محبتی که تا حد زیادی فقدان پدر را برای آرمیتا جبران کرد، به طوری که روز به روز علاقه آرمیتا نسبت به ایشان بیشتر می‌شود.
 
پیرانی در پایان با بیان اینکه داریوش مردی بسیار با اصالت و اصیلی بود، اظهار داشت: داریوش در مواجه با یک فرد علمی، بسیار توانمند و قوی بود اما وقتی می‌آمدیم در آبدانان، همچون یک عشایری تمام عیار،‌خاکی و خالص و بی‌ریا رفتار می‌کرد؛ زمین جای تنگی برای او شده بود و باید آسمانی می‌شد.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    نظرسنجی
    نظر شما در مورد رابطه ی ایران با آمریکا چیست ؟؟؟؟؟؟
    درباره ی ما


    یا امام رضا

    آمار سایت
  • کل مطالب : 41
  • کل نظرات : 8
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 9
  • آی پی امروز : 13
  • آی پی دیروز : 18
  • بازدید امروز : 15
  • باردید دیروز : 19
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 54
  • بازدید ماه : 35
  • بازدید سال : 252
  • بازدید کلی : 4,923
  • عکس
    .menutitle{padding:5px 3px 5px 3px;border: 1px #000000 solid;font:9pt tahoma;border-bottom:0px;text-align:right;margin-top:10px;-moz-border-radius:5px;-moz-border-radius-bottomright:0px;-moz-border-radius-bottomleft:0px;} .menubody{padding:5px 3px 5px 3px;border: 1px #000000 solid;font:9pt tahoma;text-align:right;margin-bottom:10px;-moz-border-radius:5px;-moz-border-radius-topright:0px;-moz-border-radius-topleft:0px;} عکس

    عکس

    عکس